فعالیتهای ماکسول در زمینهی الکترومغناطیس به ما نشان داد که نور مرئی تنها بخش محدودی از یک طیف بزرگتر تابشی است. برای قرنها، دانشمندان تلاش میکردند بفهمند که نور چگونه از منبع نور به چشم ما میرسد. بعضیها فکر میکردند که احتمالا به شکل موج حرکت میکند. موجی سوار بر یک مادهی فرضی ناپیدا به نام «اتر». بعضی دیگر از دانشمندان این نظریه را اشتباه میدانستند و فکر میکردند که نور در حقیقت از ذراتی تشکیل شده که در فضا حرکت میکند. ایزاک نیوتون پس از تعدادی آزمایش که با نور و آینه انجام داد، نظریهی دوم را بیشتر پسندید. او فهمید که پرتوهای نور از قوانین هندسی خیلی دقیق پیروی میکنند.
ریاضیدانان آن زمان، با جمعآوری اطلاعات سالها آزمایش و مشاهده بر روی دو پدیدهی الکتریسیته و مغناطیس، توانستند نظریهای جدید به نام «الکترومغناطیس» بسازند. الکترومغناطیس همان پدیدهای است که بعدها به عنوان یکی از چهار نیروی بنیادین جهان شناخته شد. سه نیروی دیگر، گرانش، نیروی هستهای قوی و نیروی هستهای ضعیف هستند.